سین جیم دین



❓اگه به صالحِ شناخته شده و مقبول رأی ندیم، نه تنها اون اصلح رای نمیاره که شخصِ فاسد می‌شه رئیس جمهور! آیا دفعِ افسد به فاسد کنیم؟

ــــــــــــــــــ

پاسخ:

✅ اصلِ اولیه این است که همیشه و همواره، باید "انتخابِ اصلح" در دستورِ کار قرار بگیرد. مدیرِ صالح، گرچه صلاحیتِ حداقلی را دارامند است اما مدیرِ اصلح، بدلیلِ بهره‌مندیِ حداکثری از صلاحیت، باید در اولویتِ گزینش قرار گیرد.
 
❓با کدام ابزار می‌توان تشخیص داد رایِ فلان کاندیدا بیشتر است؟ هوادرانِ هر کاندیدا بینِ خودشان نظرسنجی می‌گذارند و بعد ادعا می‌کنند ما جلو تر از بقیه‌ایم. 

➕ نظرسنجی‌هایِ بی‌طرف نیز، غالبا بی‌نام و نشان هستند و ما واقعا نمی‌دانیم در آمار، دست‌کاری می‌کنند یا نه؟ جامعه‌ی آماری‌شان کدام طیف است؟ 

⚠️ مثلِ جنبشِ سبزی‌های سالِ 88 نباشیم که جلو جلو نتیجه‌ی انتخابات را مدیریت می‌کردند با القاء این تصور که قطعا ما برنده‌ایم! بسیاری از نظرسنجی‌ها با قصدِ تاثیرگذاری رویِ افکارِ مردم شکل می‌گیرد و یه نوع عوامفریبی است. 

☝️عوامِ مردم تمایل دارند به کسی رای بدهند که برنده است تا حس کنند رأیشان هدر نرفته! این‌ها در نهایت به کسی رای می‌دهند که سر و صدای بیشتری کند و موج بسازد! شاید چون حس میکنند همین شخص می‌تواند تحول ایجاد کند و و مُنجی باشد!!

چند روز مانده به انتخاباتِ ریاست جمهوریِ 96 بنده سه نظر سنجیِ مختلف را در سه کانالِ متفاوت دنبال می‌کردم. عجیب آن‌که هر کانال، کاندیدایِ خود را پیروز می‌دانست! طبیعتا بیشترین دنبال‌کننده‌های کانالِ فلان کاندیدا، هوادارانِ او هستند و بینِ هواداران، هر کس رای اول را دارد.

✔️ گفته می‌شود دقیق‌ترین نظرسنجی از آنِ صدا و سیما است ولی این نظرسنجی، کاملا محرمانه است. بگذریم که با هر مناظره، آن‌قدر رای‌ها متغیّر می‌شود که واقعا نمی‌توان پیش‌بینی کرد و گفت ما مطمئنیم که اصلح، رای نمی‌آورد پس برویم سراغِ صالح. چون انتخاباتِ ایران، فرمایشی نیست، فقط بعد از خروجِ آراء از صندوق، می‌توان فهمید چه کسی آراء بیشتری داشته! 

✅ پس بجایِ پیش‌گوئی و غیب‌گوئی، بیایم "اصلح" را انتخاب کنیم. اصلح را بخاطرِ مصلحت اندیشی، خانه‌نشین نکنیم. خودمان را هزینه نکنیم برای تبلیغِ شخصِ دارای اشکال. فردا به محض این‌که مسئولِ منتخب ما خطا کرد، دوست و بیگانه به حزب اللهی‌ها و انقلابی‌ها طعنه خواهند زد. به ناکارآمدیِ منتخبینِ ما خواهند خندید. 

قاعده دفعِ "أفسد به فاسد" کاملا درست و منطقی است؛ اما بشرطی که ما یقین داشته باشیم اصلح، مقبولیت ندارد. که در آن صورت نیز شنساندنِ اصلح به جامعه، مقبول شدنِ اصلح در بینِ مردم و خانه نشین نکردنش منوط به تلاشِ ما است. تا کِی می‌خواهیم با نگاهِ حداقلیِ "صالحِ مقبول" اصلح را که کرسیِ مدیریت متعلق به او است، طرد کنیم؟

اگر همه‌ی حزب اللهی‌ها بجای مصلحت اندیشی‌های بی‌ضابطه و دعوتِ مردم به رای به "صالحِ مقبول" توانائی‌شان را برای روشن‌گری و شناساندنِ اصلح صرف کنند قطعاً أصلح، برنده می‌شود؛ اگر هم نشود و مردم، یزیدِ فاسد را بر حسینِ اصلح ترجیح دهند، به زور که نمی‌توان سرنوشتِ مردم را عوض کرد: "إنَّ اللّهَ لایُغَیّرُ مابِقَومٍ حَتّى یُغَیّروا ما بأنْفُسِهم". 

➕ مقبول جامعه بودن یا نبودن از رای مردم مشخص می‌شود نه از نظرسنجی‌ها. دوباره وقتِ انتخابات شد و عده‌ای با القاء شبهه‌ی "صالحِ مقبول"، مانعِ رای آوردنِ "اصلح" می‌شوند! بفرموده‌ی رهبریِ عزیز، ما باید دنبالِ حجتی بین خود و خدا باشیم برایِ انتخابِ فلان شخص. 

➕ تعبیرِ کنار گذاشتنِ "اصلح" به بهانه وجودِ "صالح مقبول" که اخیرا واردِ ادبیاتِ یِ کشور شده، به نوعی بستنِ ابدیِ دستِ کسانی است که صاحبانِ اصلیِ مناصبِ یِ کشورند. 

☝️یک تمدارِ اصلح، بخاطرِ تقوا و خداترسی نمی‌تواند دست به خیلی از کارها بزند تا مقبولِ اکثریت شود. نمیتواند با عوامفریبی، رای جمع کند! نمیتواند با کتمانِ حقایق، رأی جمع کند! نمیتواند با سر و صدا رأیِ مردم را سمتِ خود جلب کند. 

❓با این حساب و کتاب باید اصلح را برایِ همیشه و الی الأبد خانه‌نشین کنیم! بیانات امام و رهبری را که دنبال می‌کنیم همواره بر انتخابِ اصلح تاکید شده و هیچ جا سخن از "صالح مقبول" به میان نیامده. در نظامِ گزینش انبیاء و امامان نیز به "اصلح بودن" توجه شده. 

☝️علی بن جعفر، فرزند امام صادق تا زمانِ امام جواد در قیدِ حیات بودند. ایشان  علاوه بر وصفِ صالح بودن، مقبولیت همگانی داشتند. اما وقتی امام جواد از جانبِ خدا بعنوانِ اصلح انتخاب شد، علی بن جعفرِ کهنسال، به امامتِ امامِ جواد با وجود کمی سن و نداشتن پایگاه اجتماعی، ایمان آوردند.

⛔️ دقیقا سیستمِ نگاهِ "صالح مقبول" است که باعث می‌شود نیروهایِ کارآمد، خانه‌نشین شوند و دولت و مجلسِ ما ضعیف و ناکار آمد باشند. دقیقا همین طرزِ تفکرِ بظاهر زیبا باعث می‌شود گروه‌های ی، فرصت‌طلبی کنند و مانعِ شایسته‌سالاری و حضورِ نخبگان بشوند.

اگر صالحانِ مشهور، تقوا داشته باشند باید از اصلحِ غیرِ مشهور حمایت کرده، شهرتشان را به خدمتِ اصلح در آورند و خودشان کناره گیری کنند. اگرم کنار نروند، بی‌تقوا هستند و حضورِ شخصِ بی‌تقوا در منصبِ ریاست، فساد زا است.

✍️ اگر فلان شخص، اصلح است اما شناخته شده نیست، می‌توانیم راحت‌ترین و تنبل‌پسندانه‌ترین راه را انتخاب کنیم و او را کنار بزنیم! و می‌توانیم از او دفاع کنیم و بشناسانیمَش و اقبالِ مردمی را سمتِ او جلب کنیم.  

➕ خواصِ مشهور و مقبولِ جامعه نیز بجایِ مصلحت‌سنجی، تمامِ توانشان را بکار گیرند برایِ معرفیِ اصلح. همه خیرخواهانه تلاش کنند صالحِ مشهور را متقاعد کنند به نفعِ اصلح، کناره گیری کند.

حرفِ آخر آن‌که اگر به هر حال ما کوتاهی کردیم در معرفیِ اصلح و بعداً با تکیه بر شواهدِ یقینی واقعا احراز شد ـ واقعا احراز شد ـ که رأی به اصلحِ گمنام، در نهایت به نفعِ کاندیدایِ فاسد تمام می‌شود در این‌صورت به حکمِ عقل، از سرِ ناچارگی و بیچارگی با دلِ خونین برای دفعِ فساد می‌شود عقب نشینی کرد و صالح را برگزید. 

➕اجماع بر سرِ سرنگونیِ فساد، اولویتِ اول ماست. اما در اسرعِ وقت باید جامعه را بُرد به سمتِ اصلح. .


میزانِ اختیاراتِ ولیِ فقیه و ملکه انگلستان، باهم چه تفاوتی دارد؟ 

ــــــــــــــــــ

پاسخ: به اختیارات ملکه انگلیس دقت کنید:

1. انعقاد و فسخ قردادهای بین المللی
2. انتصاب‌ اعضاء مجلس اعیان که متشکل از 792 شاهزاده و شخصیت های فرهنگی ـ مذهبی است
3. عزل‌ و نصب‌ نخست‌ وزیر و انحلال پارلمان

4. امضاء یا ردِ قوانینِ اجرائیِ کشور و نیز مصوباتِ مجلسِ عوام و مجلسِ اعیانِ انگلستان.
نظارت بر حُسنِ اجرایِ امور داخلی و خارجی
5. فرماندهیِ قوایِ مسلح

6. تایید و حتی تنظیمِ ت خارجیِ انگلستان 
7. تعیین عالی ترین مقامِ قضائیِ انگلستان؛ احکامِ قضائیِ انگلستان اگر امضایِ ملکه زیرش نباشد، ضمانت اجرائی ندارد.

8. نصبِ عالی ترین مقامات مذهبی، اسقف اعظم و اسقف های کلیسا
9. مالکیتِ زمین های مسی و مراتع بشکلِ موقوفی
10. مالکیت پارکها، معادن، جنگل ها، حیوانات، پرندگان، موزه ها، آثار باستانی و منابع طبیعی

➕امتیازات فوق قانوناً متعلق به نظام سلطنت است و کابینه وزرا، مُجریِ این قوانین است. ملکه انگلستان در برابرِ هیچ یک از قوای سه گانه بریتانیا و نهادهای نظارتی، پاسخگو نمی باشد؛ انتصابِ ملکه نیز کاملا موروثی است و در قانونِ اساسی برای عزل و برکناری اش هیچ قانونی پیش بینی نشده است. 

ا اختیارات ولی فقیه

1. تعیین ت های کلان با م اعضای مجمع تشخیص مصلحت
2. نظارت بر حُسن اجرای ت های کلان
3. فرمان همه پرسی

4. عزل، نصب و فرماندهی کلّ نیروهای مسلّح
5. اعلان جنگ و صلح
6. نصب، عزل و قبولِ استعفایِ فقهای شورای نگهبان، رئیسِ قوه قضا، رئیس رسانه ملی، رییس ستاد مشترک، فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.

7. حلّ اختلاف و تنظیم روابط قوا
8. امضای حکم ریاست جمهوریِ منتب مردم
9. عزل رییس جمهور، پس از رایِ مجلسِ منتخب مردم به عدمِ کفایت
 
➕ ولی فقیه نه مانند ملکه بریتانیا یک مقامِ موروثی است، نه مثلِ گرجستان با کودتا و توطئه سرِ کار آمده و نه مانند پهلوی ها دست نشانده حکومت های بیگانه است. او با یک واسطه، منتخبِ مردم است و در برابرِ خبرگانِ منتخبِ مردم، باید پاسخگوی عملکردش باشد. مسئولیت های نام بُرده، توسط مردم به دوشِ ولی فقیه گذاشته شده بر خلافِ انگلستان که ملکه، منتخبِ مردم نیست! عزلِ ولی فقیه از مقامِ رهبری، در قانونِ اساسی گنجانده شده است و او و فرزندانش در برابرِ قوانینِ کشوری مانند یک شهروند عادی هستند و جایگاهِ سلطنتی ندارند. 

➕ در جمهوری اسلامی، دولت، مجلس و شورای شهر که هر سه منتخب مردمند در انعقاد و فسخ قردادهایِ داخلی و بین المللی اختیار تام دارند و بر خلافِ ملکه انگلستان، قانونا ولی فقیه، در امورِ اجرائی، قانون گذاری، اداره شهرها، انتخابِ نماینده های مجلس، نخست وزیر و وزرا جایگاهی ندارد. این در حالی است که ملکه انگلستان قدرتِ انحلال پارمان را دارد و کلیه قوانینِ پارلمان باید با امضای ملکه ای باشد که فرماندهی کل نیروهای مسلح و امضای تمامِ احکامِ قوه قضائیه را در اختیار خود دارد! در ایران، ولی فقیه فقط مالکِ منزلِ شخصیِ خود است بر خلافِ ملکه که مراتع و جنگل ها و موزه ها و منابع طبیعی و حتی ماهی هایِ دریا و مرغابی ها، ملکِ شخصیِ او و خاندانش است!!!

❓انصافا مدلِ حاکمیتِ انگلستان به دیکتاتوری شبیه تر است یا حکومت ایران که تمام مسئولینش مستقیما یا با یک و دو واسطه توسط مردم انتخاب میشوند؟ آیا ملکه موروثیِ انگلستان با اختیاراتِ نامحدود، دیکتاتور است یا ولی فقیهِ منتخبِ مردم با اختیاراتی محدود و مشخص؟ چرا بی بی سی انگلیسی، حکومتِ مردمی و دموکراتیکِ ایران را دیکتاتوری می نامد و حکومت سلطنتیِ انگلستان را دموکراسی؟ 


❓آیا اسلام در زمانِ خلفا با زورِ شمشیر به ایرانیان تحمیل شد؟

ــــــــــــــــــ

پاسخ: 

⛔️ عبدالحسینِ زرینکوب کتابی داره به اسمِ "دو قرن سکوت" که خیلی از اسلام ستیزان و پهلوی‌بازها و ایران‌پرست‌ها با استناد به این کتاب، در صدد القاء این نکته‌اند که اسلام با شمشیرِ اعرابِ وحشی به ایرانیان تحمیل شده!! زرین کوب بعدا پشیمون شد و تویِ کتابِ "کارنامه اسلام" این دیدگاهشو تصحیح کرد.

زرین کوب گفت: کارنامه اسلام، یک فصل درخشانِ تاریخ انسانی است. به سبب فتوحاتی که آنها را موفق کرد به ایجاد یک دنیایِ تازه، ورای شرق و غرب. فتح اسلامی البته با جنگ حاصل شد اما نشرِ اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده، بزور جنگ نبود". کارنامه اسلام/ص11

✅ کتابِ خدمات متقابل/شهید مطهری/ص99: بعدِ رحلت حضرت رسول، پادشاه ایران سپاه بزرگی تدارک دید برای جنگِ با مسلمین. در نهایت جنگ به نفعِ مسلمین پایان یافت و با قتلِ 4 سردارِ ساسانی، ایران فتح شد و یزدگردِ فراری، توسط یک آسیابان ایرانی کشته شد.

پس شروع کننده جنگ، ایرانیان بودن. یزدگرد سوم، مسلمانانِ مرزیِ ایران رو بخاطرِ گرایش به اسلام اذیت میکرد و در نهایت با 120 هزار نفر، اقدام به سرکوب کرد! اما به گفته کتابِ تاریخ تشیع در ایران/ص113، چند عامل باعث شد ایرانی ها که بخاطرِ شیفتگی به اسلام و خدماتِ ارزنده شون موردِ تحسین اهلبیت هستند، دست از ادامه جنگ بکشند و حتی از مسلمین با نان و خرما پذیرائی کنند: 

1️⃣ اقتدارِ نظامیِ مسلمانان
2️⃣ سخنرانیِ غراء سلمانِ فارسی. واسه همینه که اسلام ستیزان از سلمان متنفرن.
3️⃣ انزجار ایرانی ها از حکومتِ ساسانی بخاطرِ تبعیضات
4️⃣ پاسخگو نبودنِ آموزه هایِ اشرافیِ دین زردشت به نیازهای ایرانی
5️⃣ شیفته شدن به مبنایِ برابری طلبیِ اسلام 
6️⃣ رفتارِ معقولِ مسلمین و نیز جاذبه های اسلامِ عزیز

✍️ کتابِ تاریخ دبیرستان + کتابِ از پیدایش اسلام تا فتح ایران/رسول جعفریان/ص145: جالبه بدونید که ایرانیان خودشون به عربها کمک کردن تا سلسله ساسانیان رو منقرض کنن؛ چون مردم از نظامِ تبعیض آلودِ ساسانیان و تقسیم مردم به اشراف و رعیت ناراضی بودند.

⛔️ حکومت ساسانی مردم ایران رو به 4 طبقه تبعیض آمیز، تقسیم کرده بود و کسی حق نداشت از طبقه خودش بالاتر بره. زمینهای کشاورزی در انحصارِ اشراف بود و حتی ن و دخترانِ عادی، حقّ یادگیریِ سواد نداشتند.

اساسا اگه اسلام وارد ایران نمی شد، معلوم نبود کِی سواد دار میشدن ایرانی ها! بخاطرِ همین همکاریِ ایرانی ها بود که لشکر 40 هزار نفره مسلمانان تونست به لشکرِ 120 هزار نفره ساسانیان غالب بشه.

❌ بعضیا طوری از اسلامِ اجباریِ مسلمین صحبت میکنن که انگار تویِ تاریخ نخوندن که برخی از اقوام ایران تا 4 قرن، زردشتی بودن و کسی هم اجبارشون نکرد به ترکِ دینشون.

✅ بعضی شهرا مثلِ اصفهان و قزوین بدون هیچ مقاومتی اسلام رو پذیرفتن و تنها تویِ برخی شهرها از سویِ اشراف و موبدان و جیره خوارانِ ساسانی، مقاومتهائی شکل گرفت. مثلا شیرازی ها تا قرن چهارم و مردم گیلان تا قرن دوم به دینِ قبلیِ خودشون باقی بودن و بعد با تردد مبلیغینِ اسلام، مسلمان شدن. پس حدودا 400 سال طول کشید تا اسلام در سراسر ایران پذیرفته شد.

⛔️⛔️ خشونت ها و بزرگنمائی های دروغین درباره جنایتهایِ ادعائی در فتح ایران و حتی حضور امام حسن و امام حسین، عمدتا مسند به تاریخ طبری هست. طبری از دروغگوترین مورخان هست و بطورِ خاص بحثِ خشونت اعراب رو از آقای سیف بن عمر نقل کرده که یک کافر بود و غیر قابل اعتماد.  جناب طبری توی نقلِ تاریخ، اصولِ اهل حدیث رو در نظر نگرفته و تویِ مکتوباتش از افرادِ دروغگو نقلِ روایت کرده.

کتاب کارنامه اسلام/زرین کوب/ص16: ادعاهای اسلام ستیزان، همچون کتاب سوزی و ویرانی بناها و. توسط مسلمانان، هیچ منبع معتبری نداره و علاوه بر ده ها آتشکده و ابنیه تاریخی و. هنوز که هنوز است حتی کاخ یزدگرد (طاق کسری) سرِ جاشه.

البته من نمیخوام بگم کلا خشونتی نبوده! بالاخره گرچه اصلِ فتوحات مورد تایید امام علی بوده و حتی امام، سلمان رو هم فرستاده بودن برای پیش گیری از خونریزی و جلوگیری از رفتارهای غیرِ اسلامی، اما بالاخره تویِ نبردی که خلیفه حقِ الهی خانه نشین باشه، ممکنه رگه هائی از جاهلیت، توش باشه. اما این مسئله نباید با بزرگنمائیِ دروغین به عنوانِ سیره مستمره مسلمینِ صدر اسلام جلوه داده بشه.

⬅️ تازه جالبه که خلفا دوس نداشت ایرانیا مسلمون شن. چون تازه مسلمانها از مالیات معاف بودن و دیگه دربارِ خلفا نمی تونست ازشون جزیه [مالیاتِ غیر مسلمانان] بگیره.

اگه بنا باشه خوشونت‌های محدود و احتمالیِ اعراب رو ملاک قرار بدیم، ببخشید مگه اجدادِ ایرانیِ ما به عربها حمله نکردن؟ قبلِ عربها، جنابِ خسروپریز شاه ایران 12 هزار عراقیِ عربو کُشت برای تصاحبِ یک دختر. پس حالا باید عربهای امروز بخاطرِ خطای دیروزِ جدِ ایرانیها، با ما دشمن باشن تا قیامت؟!

✍️ بزارید خیلی نبشِ قبر نکنیم! چون اگه بکنیم باید بگیم در طولِ تاریخ، پادشاهانِ ایران، با ملتهای مختلف دنیا از جمله تُرک ها، رومی ها، یونانی ها، روس ها، هندوها و. صدها جنگ داشتن. پس بیایم یه حصار دورِ خودمون بکشیم و دیگه هیچ ملتی رو بعنوانِ دوست انتخاب نکنیم بگیم فقط ما خوبیم! والا بعضیا طوری حرف می زنن که انگار ما وکیل مدافع ستم های پادشاهانمون هستیم!

⚠️ ایجادِ تفرقه بینِ عرب و عجم توطئه اسلام ستیزان هست و میخوان با تحریک نژاد پرستی، ما رو نسبت به اصل اسلام بد بین کنن و بگن اسلام مالِ عربهاست نه ما و بعد ما رو سرگرم کنن به نزاعِ داخلی تا دشمنانِ اصلی ما یعنی آمریکا و اسرائیل، از غفلت ما بهترین بهره رو ببره و حیات خلوت امنی داشته باشن برای جنایتهاشون و چپاول هاشون.

بنظرِ من کسی که میگه ایرانی ها بزور مسلمان شدن،واقعا توهین و تحقیرِ بزرگی کرده در حق اجدادش. از سنگ نوشته های بجا مونده ایران باستان میشه فهمید که ایرانیان جزء متفکران و فرهیختگان بودن و عفاف و حجابشون زبانزد بود.

❌ بزرگترین توهین به ایرانِ باستان اینه که بگین ایرانیا آدمای ترسو و بزدلی بودند که با دیدنِ شمشیرِ عرب ها از باوره های محکمشون دست برداشتن! یعنی اجدادِ ما انقدر سست عنصر بودن و باوره هاشون انقد بی اهمیت بود براشون که با یه پِخ کردن همه رو به بادِ فنا دادن؟ آیا داشتن چنین این اجداد بی عرضه مایه ننگه یاافتخار؟!

⛔️ بزور شمشیر ایمان آوردن ایرانیا که در واقع تحقیر ایرانیا هست، ادّعایی که ساخته و پرداخته ی ذهن مستشرقین غربیه.

✅ بنظرِ من، ایرانی ها انسانهای دلیری بودند و هیچ گاه زیر بارِ زور نمی رفتند.حتی الآن هم کاملا مشخصه که ایرانی جماعت زیر بارِ زور نمیره. همین روحیه و عزتِ نفسِ به یادگار مانده از گذشتگان بود که ما رو تویِ انقلاب و جنگ تحمیلی پیروزِ میدان کرد. پس بر خلافِ تصورِ باستان گراها ایرانیا دلیر بودند و نه ترسو.

✅ اگر هم اسلام رو پذیرفتند، بخاطرِ تشابهاتِ دین خود با اسلام و بخاطر برتری منطق اسلام بود. ایرانیها در کنارِ دلیری، آدمهای حق طلبی بودند و حق رو حتی از بچه هم میشنیدن می پذیرفتند. لذا براشون مهم نبود که قرآن از جانب عرب ها اومده یا انگلیسی ها.

همین که دیدن قرآن حرفِ حساب میزنه با اختیار و اشتیاق پذیرفتنش. من فکر میکنم اجداد ایرانیِ ما اینطوری آدمائی بودن؛ اجداد ما از دینِ کهنه 2500 ساله شون (که اون موقع 1100 ساله بود) دست برداشتن و به بروزترین نسخه هدایت یعنی قرآن ایمان آوردن.

❓آیا اونا اختیار نداشتن که دینشون رو عوض کنن؟ خودشون تحقیق کردن و به این نتیجه رسیدن که دینِ حق، اسلام هست و ما که نمیتونیم بهشون توهین کنیم و بگیم حتما حتما باید به دین کهنه شده اجدادتون پایبند باشید. چرا امروزی ها دارن همون باستانِ فرسوده و پوسیده 2500 سال قبل ـ که متونِ مقدسش نابود شده و اجدادِ ما هم بهش پشت کردن ـرو به ما قالب میکنن؟

❓ بنظرتون این عقب افتادگی نیست که آدم آخرین ورژن هدایت الهی رو صرفا بخاطرِ عربی بودن و بخاطر خطای دو تا عرب ول کنه و بره سراغ یه سری متنهای مبهم و بی سر و تهِ نابود شده و غیر قابل دسترس باستانی و فسیل شده؟

✅ ضمنا هیچ چیزِ اجباری بارفع اجبار پابرجا نمی مونه. اگه اجبار در بین بوده،پس چرا بعدِ ضعفِ اعراب هم باز شعله اسلام دوستیِ ایرانی ها خاموش نشد؟!

❓یا اگه واقعا ایرانی ها با خشونت اسلام آوردن، برای چی مغول که وحشی گری ش زبانزد خاص و عام بود، نتونست عقایدشو به ایرانیها تحمیل کنه؟ یا اسکندر مقدونی چرا نتونس علیرغم تلاش زیاد، مکتب یونان و هنلیسم رو دیکته کنه به ایرانی ها؟ چرا رضاخان نتونس بزور حجاب رو از سرِ ایرانی ها برداره یا امروز غرب چرا نمیتونه ایمانِ ایرانی رو به با تحمیلِ جنگِ 8 ساله؟!

✍️ حتی جالبه که سلطان محمد خدابنده ایرانی، مغول وحشی رو شیعه کرد. این، معجزه منطق اسلام بود که دلِ مغولِ سنگ دل رو هم نرم کرد. بقولِ سوره : " اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى‏کردیم، مى‏دیدى که در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا مى‏شکافد".

✅ بگذریم از این که اگر ایرانی ها اسلامشان اجباری بود، هیچگاه بزرگترین تمدنِ اسلامی رو پدید نمی آوردن و نخبگانِ بزرگِ اسلامی متولد نمیشدن. بقولِ شهید مطهری عزیز: "حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است؛ ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید وگم‌ گشته خود را در اسلام یافت".


"یلدا" واژه‌ی سریانی و به معنای "میلاد" است؛ چون شب یلدا را با تولد حضرت مسیح (ع) تطبیق می‌کردند آن‌را به این نام خواندند.

با توجه به این‌که ایرانیان این شب را شب تولد (میترا) مهر می‌دانستند آن‌را با تلفظ سریانی‌اش پذیرفتند. در واقع یلدا با (noel) اروپایی که در 25 دسامبر تثبیت شده، معادل است؛ بنابراین نوئل اروپایی همان شب یلدا یا شب چله ایرانی است.

✅ از سنت‌های شب یلدا، شب نشینی و دید و بازدید و صله رحم است. چنان‌که بهره‌گیری علمی از فرصت آن با طرح مسایل علمی و تاریخی، خواندن اشعار به ویژه شعر حافظ و تفال به اشعار حافظ و . سنت دیگر آن است. 

✍️ مناسب است مومنان در چنین فرصت‌هایی با زوایای زندگی و سیره معصومان در جهت رشد و کمال علمی و معنوی آشنا شوند.

کتاب مفاتیح الحیاة/آیت الله جوادی آملی


قابل توجه منبری‌ها و طلاب گرامی!

النظافة من الإیمان: این جمله منبع اصلی اش کتاب طب النبی است نوشته شخصی بنامِ ابوالعباس مستغفری که مذهب وی نزد علما، ابهام دارد. 

النکاحُ سنتی فَمن رغب عن سُنتی فلیس منّی: شاید برایتان جالب باشد که این جمله‌ی پر تکرار در مجالسِ عقد، مستند نیست. تعبیر فوق را به همین شکل در بحار و جامع الاخبار مشاهده کردم آن هم بدونِ سند!! البته مشابهِ این مضمون در کتابِ اصولِ کافی با تعبیرِ دیگری بشکلِ مستند موجود است: "مَنْ أَحَبَّ أن یَ على فِطرتی فلْیَستَنَّ بِسُنّتی و إنّ مِن سنَّتیَ النِّکاح"

ان الحیاه عقیدةٌ و جهاد: شهید مطهری ضمنِ نقدِ محتوائیِ این جمله در کتابِ حماسه حسینی، سند آن را مخدوش می داند.

حسناتُ الابرارِ سیئاتُ المُقرَّبین: این جمله با وجودِ صحتِ محتوائی، استنادش به معصومین ثابت نیست. استاد ما می فرمودند این جمله، کلامِ یکی از عُرفا است و نه حدیث.

من علَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَّرنی عَبداً: این جمله که بر رویِ دیوارِ بسیاری از مدارس هم نوشته شده و به امیر المومنین نسبت داده می شود، در هیچیک از کتاب هایِ حدیثی معتبر یافت نشد. البته این مضمون با تعبیر دیگری با سند صحیح از رسولِ خدا وارد شده است: "مَن تَعَلَّمتَ منه حَرفا صِرتَ لهُ عَبدا". 

ای مالک! اگر شب کسی را در حالِ گناه دیدی فردا او را گنهکار ندان شاید توبه کرده باشد: این جمله،نه تنها در کتابِ شریف نهج البلاغه که در هیچ کتابِ حدیثی معتبری دیده نمی شود.

مراقب افکارت باش که گفتارت میشود. : این جمله نیز در عینِ حکیمانه بودن، به این شکل از امام علی نقل نشده است و حدیث نیست.

الطریق الی الله بِعَدَدِ إنفاسِ الخلائق: یعنی "راه های رسیدن به خدا به تعداد انسان هاست". این جمله که در فیلمِ سینمائیِ مارمولک وِردِ زبانِ یکی از شخصیت های فیلم بود، جزء احادیث محسوب نمی شود.

هل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی: این جمله را امام حسین هرگز به زبان نیاوردند و ساخته و پرداخته روضه خوانان و مداحان است.

إن کان دینُ محمدٍ لَم یَستقِم إلا بِقَتلی، أیا سیوفُ خُذینی: این جمله نیز به زبانِ مبارکِ امام حسین در کربلا جاری نشده و جعلی است.

اسقونی بِشَربة من الماء: شهید مطهری در مورد این جمله میگوید: "هرچه در مقاتل گشتم تا این جمله معروفی را که می گویند اباعبدالله به مردم گفت اسقونی شربة من الماء؛ یک جرعه آب به من بدهید» را ندیدم. حسین کسی نبود که از آن مردم چنین چیزی طلب بکند.".

کلُّ یَومٍ عاشورا وَ کلُّ أرضٍ کربلا: با این که جمله زیبائی است و می شود برای آن محملِ صحیحی هم تصور کرد، اما در منابعِ روائیِ شیعه چنین عبارتی نیامده است. برخی معتقدند این جمله، مخالف باورهای شیعیان است؛ چرا که هیچ سرزمینی ارزش کربلا را ندارد و هیچ روزی قابل مقایسه با روز عاشورا نیست.

حب الوطن من الایمان: دوست داشتن وطن جزئی از ایمان است نیز که این روزها مستمسک دستِ ملی گراها شده است، محضِ اطلاع، در منابعِ حدیثیِ ما نیامده است!!

الخیر فیما وقع: این تعبیر نیز در منابعِ حدیثی یافت نشد. همچنین تعبیر "خیر المومن فیما وقع" هم با وجودِ محتوایِ درست و سلیم، با این الفاظ و کلمات درمنابعِ معتبرِ شیعی موجود نیست.

کنتُ کَنزاً مَخفیاً فأحببتِ أن اُعرَفَ فَخَلَقتُ الخلقَ لِکَی اُعرَف: یعنی من گنج مخفی ای بودم، دوست داشتم شناخته شوم پس خلق کردم. . گفته میشود این متن از طریقِ صوفیه واردِ فرهنگِ شیعه شده و کلامِ معصومان ما نیست.

الصلاه معراج المومن: این جمله را علامه مجلسی در بحار آورده است اما نه بعنوانِ حدیث! برخی از کتابهای تفسیری و عرفانی نیز به این جمله تمسک کرده اند اما بدونِ سند!! بنابراین نقلِ آن بعنوانِ حدیث، اشتباه است.

مدادُ العلماءِ أفضلُ مِن دِماء الشهداء: اصل این که مدادِ علما از خونِ شهدا بالاتر است موردِ تایید دین می باشد؛ اما الفاظ و کلماتِ فوق، حدیث نیست. جمله جایگزینی که در کتابهای حدیثی موجود است و همین مضمون را می رساند عبارت است از: "فتُوزَن دماءُ الشّهداءِ مع مِدادِ العلماءِ فیُرَجَّحُ مدادُ العلماءِ على دماءِ الشهداء". مداد نیز در این روایت به معنایِ جوهر و مرکب است و نه قلم.

دعای نادعلی: شعر نادعلی نیز از قول میبدی است که از برادران اهل سنت است. منبعِ معتبری هم که دلالت کند شعرِ فوق از معصومین است، وجود ندارد.

❌ استادِ حدیثم می فرمودن: "شما طلبه ها بعضی از احادیث رو بالا منبر میخونید پاکتشم می گیرید، غافل از این که اینا اصلا حدیث نیستن"! سابقا علما به افرادی اجازه نقل حدیث میدادن که تسلط نسبی داشتن به چهار علمِ رجال، درایة، فقه الحدیث و تاریخ الحدیث. ارزیابی سند و دلالتِ حدیث، یک مبحث تخصصی است. پس قبل از اطمینان، حدیثی نقل نکنیم و نشر ندهیم.


مقدمه

وسواس، یک بیماریِ روانی است که به دو نوعِ فکری و عملی تقسیم می‌شود؛ شست و شوی افراطی، شک در تعداد رکعات نماز یا صحت غسل، وارسی‌های مکرر، شمارش قدم، کندی، باور به خرافات، علاقه به اندوختن، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله ى، درآوردن جامه، بی‌قرارى، بهانه‏گیرى، بى‏خوابى، بدخوابى، بى ‏اشتهائى و. برخی از علائم ابتلا به وسواس است. این بیماری در نِ خانه‌دار، افراد باهوش، قشر مرفّه، اشخاص حساس و عقده‌ای بیشتر به چشم می‌خورد. بطور خلاصه ایجاد مشغولیت و سرگرمی، فرار از تنهائی و تقویتِ اراده، برخی از راه‌کارهای مبارزه با وسواسی است.

معنیِ وسواس

وسواس، صدای آرامی است که در دل مرور می‌شود و قابل شنیدن با گوشِ ظاهری نیست. به استناد آیه‌ی آخرِ سوره‌ی ناس شخص وسوسه‌گر می‌تواند هم از طائفه‌ی جنیان (شیاطین) باشد و هم از طائفه‌ی آدمیان. جالب آن‌که گاهی خود انسان نیز، وسوسه‌گر خودش می‌شود.

به هر حال وسواس از القائات منفی است و اگر به آن بی‌اعتنائی نشود موجب اتلافِ عمر و سخت شدن زندگی می‌شود. بنابر روایات معصومین وسواس، ناشی از سلطه‌ی شیطان بر انسان است. شیطان با ابزار وسواس، عبادات را سخت جلوه داده و به مرور انسان را از مسیر بندگیِ خدا بیرون می‌کند.

روانکاوان وسواس را نوعى غریزه‌ی ناخودآگاه معرفى مى‏کنند و آن را حالتى مى‌دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده‌اى خاص، که اغلب وهم‏ آمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مى‌گیرد؛ آن‌چنان که اختیار و اراده را از او سلب می‌کند و بیمار را وا مى‌دارد که حتى رفتارى را برخلاف میل و خواسته‌‏اش انجام دهد. جالب آن‌که بیمار هرچند به بیهودگى و مسخرگیِ کار یا افکار خود آگاه است اما نمى‌تواند از قید آن رهایى یابد.

وسواس در چه کسانی بیشتر بروز می‌کند؟

ابتلاء به وسواس بطور خاص در موارد زیر بیشتر است:

1. هنگام بلوغ، وسواس پایه می‌گیرد و به تدریج رشد می‌کند.

2. وسواس، عمدتا کسانی را تهدید می‌کند که دارای ضریب هوشیِ متوسط و حتی بالا هستند. وسواسی در افرادِ دارای ضریب هوشیِ پائین کمتر مشاهده می‌شود. بنابراین رفتارِ افراد وسواسی را نباید حمل بر کم‌هوشی‌شان کرد.

3. افراد بیکار که اوقاتِ فراقتشان بیشتر است احتمال ابتلاء به وسواس در آن‌ها بسیار زیاد است.

4. کسانی که ذاتا حساس‌تر و زودرنج‌تر هستند، امکان ابتلایشان به بیماریِ وسواس بیشتر است.

5. بیماری وسواس در فرزندانی که والدین معمولا محکومشان می‌کنند بیشتر دیده می‌شود. حتی‌گاه وسواس افراد در بزرگسالی نشأت گرفته از منع‌های شدید دوران کودکی و حتی نوجوانی و جوانی آنان است.

انواع وسواس

صرف نظر از بحث‌های پیچیده و تخصصی مربوط به وسواس ـ که در این مقال نمی‌گنجد ـ می‌توان گفت وسواس به دو دسته‌ی کلیِ وسواس فکری و عملی تقسیم می‌شود.

وسواس فکری: نوعی فکر یا تصویر ذهنیِ مزاحم و تکراری است که کاملاً ناخواسته به ذهن هجوم می‌آورد و حتی از جانب خود شخص هم بسیار مسخره و بی‌معنی قلمداد می‌شود. نتیجه‌ی این نوع از وسواس، آشفتگی و اضطراب شدید است. محتوای عمده‌ی وسواس‌های فکری عبارت است از این‌که شخص فکر می‌کند الآن اتفاقی برایش خواهد افتاد یا صدمه‌ی جسمی ‌به خود یا دیگران وارد خواهد شد.

وسواس عملی: وسواس عملی عبارت است از رفتار یا اعمال ذهنی تکراری که بیمار برای کاهش پریشانی ناشی از افکار وسواسی آن را انجام می‌دهد. برخلاف وسواس‌های فکری که موجب اضطراب بودند، وسواس‌های عملی برای کاهش دادن اضطراب یا پریشانی انجام می‌گیرند؛ مثل تلاش برای پاکیزگی و نظم که گاهی ساعت‌ها و حتی قسمت عمده‌ای از روز به طول می‌انجامند؛ یا وارسی مکرر و سرزدن‌های مکرر برای حصول یقین از اینکه کارها درست اجرا شده است یا نه؟ مثلاً اینکه چراغ، شیر گاز یا شیر آب بسته است؟ پنجره باز نیست؟ درب منزل، قفل است؟ اقدام به اعمال تکراری، جادویی و حفاظتی مثل شمارش قدم، ادای برخی اعداد، همراه داشتن طلسم یا دست زدن مکرر به قسمت خاصی از بدن، پنهان کردن اشیاى تیز مثل چاقو، ترس از تنها بودن، دعا خواندن افراطى، نذر و نیاز زیاد، تکرار کارها به اندازه‌ای که اصطلاحا به دلش بچسبد، شنیدن آهنگ برنامه‌ی ورزشى در ذهن هنگام مطالعه و. از جمله‌ی وسواس‌های عملی به شمار می‌آید.

نکته: وسواس‌های فکری و عملی با یکدیگردر ارتباط بوده و یکی، دیگری را تقویت می‌کند. شایع‌ترین وسواس در جوامع غربی و همچنین ایران، وسواس شست‌وشو است. مشکل اساسی وسواس این است که معمولاً مانند بیماری‌های دیگر به چشم نمی‌آید تا با مراجعه به مراکز درمانی معالجه شود. افراد وسواسی در برابر درمان، به سادگی تسلیم نمی‌شوند و این سرسختی آنان معمولاً اطرافیان را آزار می‌دهد. برخی آمارهای مبتنی بر مراکز روان‌شناسی حکایت از ابتلای چهل و چهار درصدیِ مردم ایران به بیماری وسواس دارد! یعنی چیزی نزدیک به نیمی ‌از جمعیت کشور.

شکل‌های مختلف وسواس

1. شست‌و شو: در برخی از بیماران، ترس از آلودگی یا نجاست ممکن است منجر به آداب شستشو شود که این آداب می تواند ده‌ها سال بیش از دوازده ساعت در روز به طول بینجامد. ابن افراد اغلب برای پیش گیری از تماس با آلودگی از تمامی قسمتهای منزل و حتی محله اجتناب می‌کنند.

2. وارسی کردن: اگر شما به "وارسی کردن" دچار باشید نمی‌توانید مطمئن شوید که مرتکب خطائی بزرگ نشده‌اید. بنابراین برای حصول اطمینان به وارسی کردن می‌پردازید. معمولاً می‌ترسید که در اثر خطائی که از شما سرزده است به خودتان و دیگران آسیبی برسانید.

3. شمارش: افراد مبتلا به این نوع وسواس احساس می‌کنند که باید حرکات ساده‌ای را چندین بار انجام دهند؛ مانند وارد شدن به اتاق، یا باز کردن درب با دستِ چپ، یا شستن بخشی از بدن خود در غسل، یا شمردنِ تعداد قدم‌ها هنگام راه رفتن، یا اهتمام به زوج و فرد بودن کارها و . ممکن است شخص بیمار تا زمانی که این حرکات را به همان تعداد انجام ندهد احساس راحتی نکند.

3. کندی: شخص مبتلا به علائم اختلال وسواس ممکن است دچار کندی در کار باشد. زیرا زمان زیادی را انجام آداب خاص خود می‌کند. آن‌چه برای او مهم است، انجام عمل با تمام آداب است و گذر زمان برای چنین شخصی، مهم نیست.

5. اجبارهای خرافی: ممکن است خرافات بر زندگی همه‌ی مبتلایان به اختلال وسواس سایه بیندازد. به طور معمول وسواس‌های خرافی، ترس از مرگ، یا ترس از روی دادن یک تصادف در آینده و. متمرکز است. اگر شما به این نوع وسواس مبتلا باشید میان اشیاء، ارتباط برقرار می‌کنید؛ مثلا تلقی شما از دیر آمدنِ همسر به منزل احتمالا این خواهد بود که شاید اتفاق ناخوشایندی برای او افتاده است! شما چیزهائی را با بد شانسی مرتبط میدانید و سپس از فعالیت‌ها و مکان‌های خاصی که گمان می‌کنید موجب بدشانسی می‌شوند اجتناب می‌کنید.

6. اندوختن: همه انسانها اشیائی را که برایشان بار احساسی دارند یا ممکن است به آن نیاز پیدا کنند نگاه می‌دارند. اما افراد مبتلا به وسواس نمی‌توانند میان اشیاء محبوب و اشیاء مورد مصرف تمایزی قائل شوند. آن‌ها نمی‌توانند مطمئن شوند که یک تکه کاغذ ممکن است ارزشی نداشته باشد، به همین دلیل برای حل این مسئله هر چیزی را نگه می‌دارند به این امید که شاید زمانی بدان احتیاج پیدا کنند.

پیامد‌هایِ منفیِ وسواس

1. قربانی شدنِ خانواده: رایج‌ترین نتیجه‌ی وسواس، تأثیر ناخوشایند آن بر روابط فرد با دیگران، به ویژه با اعضای خانواده و همسر است. اطرافیان با مشاهده‌ی نیاز پایان‌ناپذیر و غیرمقاوم بیمار برای شستن مکررِ دست‌ها، پاک کردن دستگیره، انجامِ چندباره‌ی غسل، شمردن قدم‌ها و. احتمالاً دچار ناراحتی یا نفرت از او می‌شوند. این ناراحتی و نفرت معمولاً آمیخته با احساس ترحم است؛ چراکه اطرافیان تا حدودی درک می‌کنند که بیمار نمی‌تواند برای رفع این امور بی‌معنا کاری بکند و معمولاً این ترحم بی‌جا که گاهی حتی به همکاری با بیمار آمیخته می‌شود، به غرق شدن بیشتر فردِ مبتلا دامن میزند. عارضه‌ی مهم این اختلال، ایجاد احساس افسردگی و اضطراب فراگیر در بیمار و حتی زمینه‌چینی برای هرچه خراب‌تر کردن روابط شخصی و بویژه شوئی است که گاه به متلاشی شدن خانواده می‌انجامد. ضمن آن‌که معمولاً افراد مبتلا به وسواس دچار سردمزاجی یا میل مهارشده در رابطه جنسی خود هستند؛ این افراد تا سنین بالا به بهانه‌های مختلف از ازدواج سر باز می‌زنند و اگر هم ازدواج کنند، در ارتباط شوئی با همسرشان ناموفق عمل می‌کنند. چراکه میل به زندگی خانوادگی و روابط صمیمی‌ در آن‌ها دچار مشکل است.

2. افسردگی: نکته مهم دیگر پیرامون پیامدهای وسواس این است که به دلیل ماهیت وقت‍گیر این اختلال، احساس خستگی مزمن و مشکلات خواب نیز شایع است. حدود یک‌سوم بیماران مبتلا به اختلال وسواس دچار افسردگی عمده نیز هستند و خطر خودکشی در مورد تمام بیماران دچار این اختلال مطرح است.

عواملِ شکل‌گیریِ وسواس

1. ناهنجاری‌ها: ظهور جدی علائم وسواس معمولاً از اوایل بزرگسالی شروع می‌شود و اغلب در پی رویدادی تنش‌زا مثل کشمکش‌های خانوادگی، بارداری، زایمان، نازائی، سقط جنین، مرگ یکی از بستگان یا مشکلات شغلی بروز می‌کند.

2. تنهائی و تکرار: شیوع این اختلال در میان ن بویژه ن خانه‌دار، بیش از مردان است. تنها ماندن در خانه و انجام امور تکراری و به دنبال آن هجوم افکار مزاحم و اضطراب‌زا، از زمینه‌های بروز این عارضه در ن خانه‌دار است. البته شروع زودهنگام آن در پسرها رایج‌تر بوده و با وسواس‌های عملی مربوط به بررّسی قفل بودن در، بسته بودن شیر گاز و موارد مشابه همراه است. شروع دیرهنگام آن در ن شایع‌تر است و به صورت وسواس در شستشو یا شمردن قدم‌ها ظهور می‌کند.

3. شرم و خجالت: متأسفانه بسیاری از افراد مبتلا به افکار وسواسی خصوصاً از نوع وسواس‌های جنسی و مذهبی، به دلیل شرم و خجالت از بیان افکار خود تا مدت مدیدی آن‌ها را نزد خود پنهان نگاه می‌دارند و در این باره حتی با درمان‌گر خویش با اکراه و تردید گفتگو می‌کنند. این مسئله به نوبه خود وضعیت آنها را بغرنج‌تر کرده و اقدامات درمانی را به تعویق می‌اندازد.

4. ژنتیک: وراثت نقش بارزی در ابتلای انسان‌ها به بیماریِ وسواس دارد؛ به گونه‌ای که یک بیمار وسواسی کاملاً می‌داند که در اعضای خانواده درجه یک و درجه دو، احتمال ردپایی از اختلال وسواس فکری و عملی وجود خواهد داشت. احتمالا شخص وسواس در بین اقوامِ نزدیک خود کسانی را می‌شناسد که دچار سطحی از وسواس هستند. تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است که حدود چهل درصد وسواسی‌ها، این بیمارى را از والدین خود به ارث برده‏اند.

5. اطرافیانِ وسواسی: یکی از عواملی که انسان وسواسی می‎شود این است که اقوام یا دوستانی وسواسی دارد. با توجه به مُسری بودن بیماری وسواس ممکن است تمام مرتبطین با شخص وسواس به مرور به این بیماری مبتلا شوند.

6. تربیت: پنجاه درصد وسواس‏هاى افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران کودکى پایه ‏گذارى شده و تاریخچه زندگى آن‌ها حاکى از دوران کودکى ویژه‏اى است که در آن کشمکش‏ها و مقاومت‏ها و سرسختى‏هاى فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته ‏هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است. والدینى که رفتار طفل را براساس ضابطه خود به صورت دقیق مى‏‌خواهند و انعطاف پذیرى کمترى دارند در این زمینه مقصرند. تربیت‏ خشک و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است. از دیدگاه روان‌شناسی، سن دو تا سه سالگی، بهترین زمان دریافت ویروس روانی در انسان‌هاست و پدران و مادران سخت‌گیر با ایرادهای بی‌مورد خود می‌توانند فرزندانشان را درگیر افکار وسواس‌گونه کنند. نحوه از شیر گرفتن کودک به صورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است. همچنین تحقیر کودک وسواس زا است. عده‏اى از بیماران وسواسى کسانى هستند که دائما این عبارت به گوششان خورده است که: آدم بى عرضه‏اى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، به درد زندگى نمى‏خورى. و از بابت عدم لیاقت‏ خود، توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد سرکوفت ‏شنیده و تنبیه شده‏اند. این گونه برخوردها بعداً زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آن‌ها فراهم کرده است. پاره ای از تحقیقات نشان می دهد ناامنى‏های کودکان نیز موجب وسواسی است. برخى از آن‌ها که دوران حیات کودکى آشفته‏اى داشته و با ترس و ناامنى همساز بوده‏اند بعدها به چنین بیمارى دچار شده‏اند. آن‌ها در مرحله‌ی کودکى وحشت از آن داشته‌اند که نکند کار و رفتارشان مورد تأیید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران کودکى براى راضى کردن مربیان خود مى‏کوشیدند و سعى داشته‏اند که دقتى افراطى درباره کارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریک ‏بینى و موشکافى وارد شوند. گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منع‏هاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت ‏خوش و میمونى داشته باشد.

7. لجاجت والدین: اغلب وسواسى‌ها، والدین لجوج داشته‏اند که در وظیفه‌خواهى از فرزندان، سماجت ‏بسیار نشان مى‌داده‏اند. ایرادگیر و عیب جو بوده‏اند؛ اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى ‏دیدند، آن را به رخ فرزندان مى‏ کشیدند. خسیس و ممسک بوده‏اند به طورى که کودک براى دستیابى به هدفى ناگزیر به اصرار بوده است و بالاخره افرادى کم گذشت، طعنه زن، و ملامتگر بوده‏اند و کودک سعى مى‏کرده خود را در حضور آن‌ها دائماً جمع و جور کند تا سرزنش نشود. این واکنشِ کودک، به مرور موجب وسواس است.

درمان وسواس

تصور رایج در جامعه، وسواس را یک بیماری درمان‌ناپذیر می‌داند و بسیاری روان‌پزشکان نیز تنها درمان دارویی را به عنوان آخرین راه مداوا پیشنهاد می‌کنند. داروهایی که بیشترین اثربخشی را در درمان اختلال وسواس دارد، در واقع سطح شیمیایی "سروتونین" را در مغز افزایش می‌دهد. هرچند بسیاری از بیماران با دارو بهبود قابل ملاحظه‌ای پیدا می‌کنند، اما در اغلب موارد علایم بیماری با قطع دارو، عود می‌کند. این داروها تنها اثر کوتاه‌مدت دارند و تا اندازه‌ای از اضطراب بیمار می‌کاهند و پس از قطع آن، دوباره وسواسی برمی‌گردد. به عقیده‌ی بسیاری از بیمارانی که از این داروها استفاده می‌کنند، این داروها با ایجاد حالت رخوت و خواب‌آلودگی تنها قدرت انجام کارهای تکراری را از آنها سلب می‌کند و هیچ تأثیری در کاهش افکار تکرارشونده ندارند.

برای این‌که بتوانید با وسواس خود مقابله کنید ابتدا باید بدانید که وسواس چگونه به وجود می‌آید. بیشتر اوقات افکاری که باعث نگرانی افراد مبتلا به وسواس می‌شود با باور‌ها و ارزش‌های آن‌ها در تقابل است. مثلاً یک مادر دلسوز می‌ترسد که مبادا به فرزندش آسیبی برساند. به طور کلی اگر سعی کنید درباره‌ی چیزی فکر نکنید، در ‌‌نهایت بیشتر به آن فکر خواهید کرد. می‌توانید همین حالا این را امتحان کنید؛ سعی کنید به مدت ۶۰ ثانیه به یک فیل صورتی فکر نکنید! به احتمال زیاد اولین چیزی که به ذهن شما می‌آید آن چیزی است که سعی می‌کنید به آن فکر نکنید؛ یعنی یک فیل صورتی. زمانی که آدم‌ها در می‌یابند که نمی‌توانند از افکار ناراحت کننده اجتناب کنند، به فکر راه حل‌های دیگری برای کاهش اضطراب می‌افتند و ممکن است کارهایی مانند شستن زیاد دست‌ها را انجام دهند. این کار‌ها معمولاً اضطراب آن‌ها را کاهش می‌دهد. فقط مشکل اینجاست که رهایی از اضطراب موقتی است. خیلی زود شرایط به گونه‌ای می‌شود که آن‌ها باید آن عمل را بیشتر و بیشتر انجام دهند تا حالشان بهتر شود و این عمل خیلی زود به یک رفتار وسواسی تبدیل می‌شود.

بطور مشخص برای رهائی از وسواس، رعایت راه‌کارهای زیر می‌تواند کارگشا باشد:

1. لج‌بازی با پیامِ منفی: این نوع درمان، مانع از آن می‌شود که بیمار از واقعیت‌ها و مشکلات فرار کند و در واقع او را وادار می‌کند که با "خود" روبه‌رو شود. این کار اضطراب فرد مبتلا را از بین می‌برد و فکر مزاحم را ضعیف می‌کند. مثلاً اگر وسواس شستشو داریم، لباسی را به‌عمد نجس ‌کنیم و بپوشیم تا حال‌مان بد شود؛ یا اگر دچار شمارش قدم هستیم، سعی کنیم به تعداد قدم‌هایمان اهمیت ندهیم؛ و در تمامی موارد به خود بگوییم: "دیدی طوری نشد؟" پس از آن، به خود بگوئیم که "من توانستم".

2. وقت‌کُشی: هر بار که برای نمونه نیاز به شستن، آب‌کشیدن و یا حتی شمردن داشتیم، چند ثانیه صبر می‌کنیم و بعد آن کار را انجام می‌دهیم و به خود می‌گوییم: "سه ثانیه توانستم آن را به عقب بیندازم". و در روزهای بعدی، سعی ‌می‌کنیم این زمان را طولانی‌تر کنیم. بدین‌شکل پس از مدتی، کنترل امور را به‌دست خواهیم گرفت.

3. ورزش و پیاده‌روی: کم‌تحرکی، یکی از عواملِ شکل‌گیریِ وسواس است. روزی نیم‌ساعت پیاده‌روی تند با افزایش ترشح هورمون‌های سروتونین و آندورفین خون که شادی‌آور، انرژی‌زا، رضایت‌آور، ترمیم‌کننده‌ و تسکین‌دهنده‌‌ی دردها، آرامش‌بخش، کاهنده‌ اضطراب هستند، سهم عمده‌ای در رفع اضطراب و افسردگی دارد.

4. تلقین موفقیت‌ها: چون احساس یأس و افسردگی ناشی از آن زمینه‌ساز وسواس است، تلقین موفقیت‌ها نقش مهمی ‌در درمان و پیشگیری دارد. با به یادآوری موفقیت‌ها، نعمت‌ها و خوشبختی‌های خود، باید بدانیم که هیچ‌کس، حقیر نیست؛ اگرچه ممکن است محرومیت‌های فراوانی را تجربه کرده باشیم، ولی تا می‌توانیم به داشته‌هایمان بیندیشیم.

5. تغییر محیط وشرایط زندگی: باید محیطی دور از اغتشاش، بگو مگو و فشار برای فرد بیمار فراهم شود. دوری از تنهایی و بودن با جمع مانند حضور در مسافرت‌های جمعی، مهمانی‌ها، کلاس‌ها، گردهمایی‌ها و… الگوبرداری و مشاهده مستقیم این که دیگران چگونه زندگی می‌کنند، بسیار مؤثر است. شخص وسواسی در طول دوره‌ی درمان نباید توسط اطرافیان مورد تحقیر، سرزنش و تمسخر قرار بگیرد. بلکه همواره باید تشویق اطرافیان، بدرقه‌ی راهش باشد.

6.  تقویت جسمانی: امروزه از لحاظ پزشکی اثبات شده که ضعف جسمانی و کمبود ویتامین های مورد نیاز بدن نقش مهمی در ابتلا به وسواس ایفا می کند. بنابراین تقویت قوای جسمانی (زیر نظر پزشک) در این زمینه مفید خواهد بود.

7. پر کاری: برقرارى نظم و انضباط منطقى در زندگى و برنامه ریزى صحیح در اشتغالات، استراحت و عبادت، به گونه اى که فرد اوقات خود را به بیکارى و بطالت نگذراند و زمینه را براى اشتغال به امور خیالى فراهم نسازد.

8. استحمام: استحمام و شستوشوى سر با آب و برگ گیاهِ "سدر" که در جلوگیرى از ابتلا به اختلالات مغزى مؤثر است.

9. داروی گیاهی: خوردن انار شیرین، سیب، روغن زیتون، خرما، کندر، سبزیجات و دود کردن اسپند در مهار کردن وسواس مؤثر است. پیامبر فرمودند: "هرکس انار بخورد وسوسه تا چهل روز از او دور مى‌شود". امام کاظم می‌فرماید: "میوه‌ی سیب زهر، جادو و وسوسه‌هایى که از ساکنان زمین پدیدار مى شود را از بین می‌برد". در زمینه‌ی استفاده از کندر و اسپند نیز امام صادق فرموده‌اند: "استفاده از کندر، فرارى دهنده شیطان‌ها و برطرف کننده‌ی دردهاست؛ هر خانه‌اى که در آن اسپند دود کنند، شیطان از آن خانه تا هفتاد خانه مى‌گریزد". همچنین پیامبراکرم فرمودند: "سفره‌هاى خود را با سبزیجات مزیّن کنید؛ زیرا خوردن آن‌ها همراه با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم سبب گریز شیطان خواهد بود". امام موسى کاظم فرمودند: "بدون تردید، هرکسى از روغن زیتون بخورد و آن را به بدن بمالد تا چهل روز شیطان به او نزدیک نخواهد شد".

10 روزه: روزه‌داری و پرهیز از پرخورى از فنون مهم درمان وسواس است و به دو دلیل در ارتباط با وسواس بر روزه دارى تأکید شده است: یکى معنوى؛ زیرا انسان روزه دار توجهش به خدا زیاد است و از این رو، وسوسه‌ی شیطانى به او هجوم نمى آورند. دوم آن که لازمه روزه‌دارى پرهیز از پر بودن دایمى معده مى‌باشد و این، در کاهش افکار و امیال وسواسى مؤثر است.

11. ساده‌زیستی: مطالعات اخیر حاکى از آن است که میزان ابتلا به وسواس در افراد طبقات مرفّه جامعه بیش از بقیه افراد جامعه مى باشد.

12. خضاب: و رنگ کردن مو و شانه کردن آن بوجودآورنده‌ی شادابى و آرامش فرد مى‌شوند و در کاهش وسواس مؤثرند.

13. تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یک آسایشگاه یا واداشتن او به زندگى در یک منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد.

14. ایجاد اشتغال و سرگرمى: تطهیرهاى مکرر و دوباره‏کارى‏ها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصت کافى براى انجام آن در خود احساس مى‏ کند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امکان سرگرمى او زیادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یکى پس از دیگرى او را وادار خواهد کرد که نسبت‏به برخى از امور بى‏اعتنا گردد، از جمله وسواس.

15. زندگى در جمع: فرد وسواسى را باید از گوشه ‏گیرى و تنهایى بیرون کشید. زندگى در میان جمع خود مى‏تواند عاملى و سببى براى رفع این حالت‏ باشد. ترتیب دادن مسافرت هاى دسته جمعى که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصاً در افراد کمرو مؤثر است.

16. شیوه‏هاى اخلاقى: رودربایستى‏ها و ملاحظات فیمابین که هر انسانى به نحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى‏شود. طرح سؤالات انتقادى توأم با لطف و شیرینى، به ویژه از سوى کسانى که محبوب و مورد علاقه‌ی بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى‏تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند؛ البته باید سعى بر این باشد که "انتقاد" به "ملامت" منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى ‏دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که مى‌تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بى معنى است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.

17. تنگ کردن وقت: پیش از این هم گفته‌ایم که گاهى تن دادن به تردیدها ناشى از این است که بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت‏ ببیند و براى درمان ضرورى است که در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ کنند. در چنین مواردى لازم است ‏با استفاده از فنون و شیوه‏هایى او را به کارى مشغول دارید و به امر و وظیفه‏ اى وادار نمایید تا حدى که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است‏ سریعاً انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه‏ اى در مواردى مى‏تواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد.

. زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردى براى درمان بیمار چاره‏اى نداریم جز این که به او القا کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى که او آن را نجس مى‏ داند و یا با دست و بدنى که او تطهیر نکرده مى‏ شمارد و به نماز بایستد و وظیفه‏ اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان کارى را که از آن مى‏ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورتی است که در مى ‏یابد هیچ واقعه ‏اى اتفاق نمى‏ افتد.

19. آگاهی نسبت به حکم شرعی: گاهی ندانستن حکم شرعی و عدم ارتباط با رساله‌ی توضیح المسائل باعث وسواس می‌شود.  به نداهای درونی وسواس که مبتنی بر تکرار عمل، یا دقت بی مورد است، پاسخ ندهید. از لحاظ شرعی همه چیز پاک است و نباید آن را نجس فرض کرد. مگر آن که یقین به نجاست داشته باشید.

20. ارتباط خوب و مناسب: در روان درمانى آنچه مهم است، داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق به جانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و. است.

21. تلقین: به خود تلقین کنید که وسواس یک کار شیطانى است و باید هر چه زودتر دست از آن بردارم. سعی کنید ذکر "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" را مستمرا تکرار کنید. سوره‌ی فلق و ناس را با توجه به معنا زیاد بخوانید.

22. بی‌اعتنائی: بهترین راه، بی اعتنایی به این پیامها و ترتیب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتی این روش عملی شود ، به طور قطع از شدت ابتلا به آن کاسته خواهد شد.

 


❓بالاخره ماهِ ربیع، ماهِ شادی است یا ماهِ غم؟ عمرکشان یا ایامِ محسنیه؟!  

ــــــــــــــــــ

پاسخ: 

1️⃣ عید اهرا (عمر کشان)

❌ جشن عمر کشان یا همان مراسمِ جعلیِ عید اهرا، یک بدعت است و مورد توصیه اهلبیت هم نبوده. بنابراین بر پائیِ مراسمات اینچنینی که همراه با توهین به مقدسات برادران اهل سنته، نه تنها حرام که گناهِ کبیره است و اسباب رنجش حضرت زهرا را فراهم میکند.

✅ نهم ربیع سالروز ولایت امام زمان و شادمانی همه مسلمین است و نه روزِ کینه پراکنی بینِ امت اسلام بنام حضرت زهرا! آیت الله بهجت میفرماید این کارها چه بسا موجب آزار و یا قتل شیعیان در کشورهای دیگر شوند که در این صورت ما مسبب آنیم و شریک جرم.

 ➕ بگذریم از اینکه روز نهم ربیع روزِ به درک واصل شدن عمر بن سعد است که عده ای از روی بی دقتی تصور میکنند روزِ کشته شدن عمر بن خطاب است! 

✅ امیرالمومنین الگویِ وحدت بین شیعه و سنی است. ایشان در دوره سه خلیفه،  به آنان م و همفکری میداد تا آنجا که عمر گفت: "اگر علی نبود، عُمر به هلاکت می رسید". حتی در زمان خلیفه سوم، افزون بر مشاوره های معمول، در برابر ناراضیان خلیفه نیز نقش میانجی گری را به عهده داشت و هنگام محاصره خانه عثمان و بستن آب بر وی، به خلیفه آب رساند و فرزندان جگرگوشه اش حسنین(ع) را برای حفاظت از او به درِ خانه اش فرستاد.

✅ ما در زمانِ غیبتِ کبری باید گوش به فرمانِ علمایِ دین باشیم: "فارجعوا الی رواة حدیثنا". آیا مراجع تقلیدِ ما از این مجالس و محافل بر پا میکنند؟

2️⃣ ایام محسنیه

اقامه عزا بر حضرت محسن بن علی، فضیلت دار اما نه ده روز. ما برای امامانمان ده روز عزا نمی‌گیریم! "دهه محسنیه" ساخته و پرداخته شیعیان انگلیسی و مرجعِ خودخوانده‌ای بنامِ سید صادق شیرازی است. 

❌ اخیرا جریاناتِ تندرویِ مشکوک در صددِ پایه‌گذاریِ بدعت‌هایِ جدیدی مثلِ دهه محسنیه، دهه باقریه، صادقیه، کاظمیه، عاشورایِ شمسی و. هستند. پاسخ این بدعت گذارانِ موردِ حمایتِ انگلستان در چند جمله: 

1. سند: واقعیت این است که دهه‌ی محسنیه در آداب و سنت‌های گذشته‌ی ما نبوده و اخیرا باب شده است. کدام یک از اهلبیت توصیه کرده اند ما را به اقامه عزایِ یک دهه‌ای برای اهلبیت؟  فقط در موردِ عاشورا این توصیه شده و در شهادتِ بقیه امامان، فقط همان یک روزِ شهادت و نه بیشتر.

2. دین گریزی: بپذیریم این‌را که من و شمایِ هیأتی اگر سالی دوازده ماه هم هیات باشد، پایه‌ایم و نشاط می‌گیریم؛ اما قشرِ شل دینِ جامعه و آنان که دین‌داری‌شان لبِ مرز است، خواهند گفت این چه دینی است که 12 ماهش غم و اندوه هست؟ رسانه هایِ ضد اسلام هم مستمسکی دستشان می‌آید که بگویند اسلام با شادی مخالف است. بقولِ آیت الله شبیریِ زنجانی جامعه نمیتواند به عزاداری‌های پیاپی مراقبت داشته باشد و سر انجام به انکار مجموعِ عزاداری‌ها روی می‌آورد.

3. فتوایِ مراجع تقلید: برایند نظر مراجع تقلید هم این است که عرض ارادت به اهلبیت خوب است اما برنامه‌های جدیدی که در میان شیعه سابقه نداشته ترتیب داده نشود تا برنامه‌های موجود کم رنگ نشود. کدام‌یک از مراجع تقلید یک دهه برای حضرت محسن اقامه عزا می‌کنند؟! آیا مقام معظم رهبری در بیتشان این دهه را اقامه عزا میکنند؟ 

4. اقامه دین: مگر تکریمِ اهلبیت فقط به "عزاداری" است؟!!! تکریم اهلبیت یعنی اقامه شعائر دینی مثلِ نماز، نهی از منکر، مبارزه با استکبار، شناختِ حسینِ زمان و. . تکریم اهلبیت یعنی تلاش برای سربلندیِ حکومتِ اسلامی و انتشارِ آن به جهان. تکریمِ اهلبیت یعنی به موازاتِ گریه و زدن به سر و سینه، تبعیتِ محض داشته باشیم از اوامرِ مراجع تقلید و تبری بجوئیم از دشمنانِ امروزینِ اهلبیت. 

رهبریِ عزیز می‌فرماید: "در روز اول ربیع الاول هجرت پیغمبر واقع شده است؛ از مکه به مدینه که مبدأ تاریخ هجری مسلمانان است. این ماه هم ربیع‌المولود است، هم ربیع‌الهجره است. بعضی از اهل معرفت معتقددند که ماه ربیح الاول، ربیع حیات و زندگی است؛ زیرا در این ماه وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارشان حضرت ابی عبد الله جعفر بن محمد الصادق ولادت یافته اند و ولادت پیامبر سرآغاز همه برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقرر فرموده است".

 


❓غیبت یعنی چی؟ درسته گاهی میشه غیبت کرد پُشت سر مردم؟! چطور میتونم این گناهو کنار بزارم؟

ــــــــــــــــــ

پاسخ: 

1️⃣ تعریف غیبت

⚠️ پیامبر اکرم در تعریف غیبت میفرماید: "ذکرُک أخاکَ بِما یکره".  غیبت، یاد نمودن برادر دینى است به آن چیزى که او را بد آید. هر چیزى را که موجب کراهت مؤمن شود از مصادیق غیبت است؛ در حدیث دیگری است که عایشه به زنى اشاره کرد که او کوتاه قد است حضرت فرمودند: "غیبت او را نمودى"!  طبق این تعریف، حتی نقلِ خوبی های افراد در صورتی که راضی نباشند، غیبت است.

2️⃣ موارد جواز غیبت

در برخی موارد و مواضع، غیبت کردن نه تنها جایز که حتی واجب  و لازم است:

1. غیبت از کفّار، مخالفین اسلام و سایر فرقه های باطل.
2. اگر کمک برای رفع یک منکر یا احقاق حق مظلوم منوط به این است که غیبت ظالم، پیش شخص یا گروهی بشود.
3. نصح مُستشیر: یعنى اگه برای م و تحقیق در امر مهمی مثل ازدواج به ما مراجعه شد، ما وظیفه داریم معایب فرد را بیان کنیم بدون این که دچار گناه شده باشیم. 

4. اعلام این که فلان شاهد عادل نیست، یا فلان فتوا دهنده مجتهد نیست و یا فلان قاضى و مسئول حکومتی اهلیّت قضاوت یا حکومت ندارد.
5. حفظ نمودن از شر صاحب شر: به اینکه دیگران را متوجه کنیم تا ضرر دامنگیرشان نشود.
6. اظهار عیب کالا، تا کلاه سر مشتری نرود، هرچند فروشنده راضی نباشد.
 
7. ردّ کسى که ادّعاى نسبتی مثل سیادت یا امامت و نبوت کند و حال آنکه چنین نسبتی ندارد.
8. ردّ گفتار و نوشتار باطل یا ادعای باطل. 
9. غیبت از کسی که علنا و آشکارا در بین مردم گناه می کند و فاسق است؛ البته آنهم فقط در همان فسقى که آشکار است و همه میدانند، نه در بقیه ی گناهان.

10. تحاکى: بازگویى نمودن بدی دیگران نزد کسى که بدیِ شخص غیبت شونده را می داند.
11. به منظور نهى از منکر: یعنى قصدش این است که با این غیبت، باعث شود شخص از عمل زشتش منصرف شود
12. نامی از غیبت شونده برده نشود و بطور مجهول، بدی او بیان شود؛ یعنی شنونده غیبت آن خطاکار را نشناسد.

3️⃣ ترک غیبت

نه تنها برای ترکِ اعتیاد به غیبت که حتی برای ترک اعتیاد به موادِ مخدر، گام اول عزم خود شخص است و بعد رعایت این نکات:

1. کم گوئی: امیر المومنان میفرماید "هر کس زیاد سخن بگوید، زیاد خطا میکند". سعی کنیم تا ضرورتی پیش نیومده و کسی ازمون سوالی نپرسیده، زبان در کام نچرخانیم! چرا بعضی ها شده اند موزیکِ پس زمینه ی محافل؟

2. تنبیه و تشویق: اگر طیِ این مدت، ناخواسته غیبتی سر زد، خود را تنبیه کنیم و مثلا یک کارِ موردِ علاقه مان مثِ تماشای فیلم را یک روز ممنوع کنیم! و اگر یک روزِ بی غیبت داشتیم به خودمان جایزه بدهیم.

3. دائم به خودمان تلقین کنیم که اول فکر، بعد سخن.
 
4. در موردِ قباحت غیبت و عذاب غیبت در آخرت، مطالعه کنیم تا غیبت به کاممان تلخ شود. در این زمینه خواندنِ کتابِ گناهان کبیره نوشته آیت الله دستغیب خیلی خوب و موثره.

✍️ غیبت بفرموده قرآن مانند خوردن گوشت برادرِ مُرده است. در روایت نبوی آمده است که: بر حذر باشید از غیبت، زیرا غیبت سختتر از است، چرا که مرد می کند، توبه می نماید و خدا توبه او را می پذیرد؛ ولى غیبت کننده آمرزیده نمی شود مگر آن که کسى که غیبتش را نموده او را ببخشد". و باز هم در روایتی از حضرت رسول داریم: "هر که غیبت مرد یا زن مسلمانى را بنماید، خداوند نماز و روزه او را تا چهل شب نپذیرد و کسى که مسلمانى را در ماه رمضان غیبت کند بر روزهاش اجر داده نشود".

4️⃣ محفل غیبت 

❌ بودنِ با دوستان و آشنایان دلیل موجهی نیس برای شنیدن غیبت. ما باید شخصیتِ خودمون رو به مردم طوری نشون بدیم که وقتی به ما می رسن خیلی حرفا رو نزنن، خیلی کار ها رو نکنن. حالا چه کنیم؟

1. صریحانه و صمیمانه شخص را توجیه کنید که میشود در مورد مسائل مهمتری صحبت کرد. میتوان از قبل برای محتوایِ گفتگو برنامه ریزی کرد و افسار مجلس را به دست گرفت. گُل پوچ و یه قُل دو قُل و اسم فامیل بازی کردن خیلی بهتر از بیهوده گوئی است.

2. اگر افراد زود رنجی هستند، هر وقت سرِ غیبت را باز کردند، وانمود کنید تلفنتان زنگ زده و اینجا چون برای تلفن بلند شده اید ناراحت نمیشوند. اگر با هیچ طرفندی براه نیامدند، وظیفه شما این است که با آنان در حدِ ضرورت ارتباط برقرار کنید و روابطتتان را به حداقل ممکن برسانید.

3. هنرمندانه جهت بحث رو عوض کنید؛ گاهی با شیرین زبانی، ابراز محبت، دلقک بازی، خیلی راحت میشود هم جذاب بود برای آشنایان و هم گناه نکرد.

5️⃣ غیبت و درد دل

❗️درد و دلِ غیبت آمیز اگر به قصد تخلیه روحی خود یا طرف مقابل باشد، نیز گناه است. هدف، وسیله را توجیه نمیکند! نباید با وسیله ای غلط بنامِ غیبت ـ که طبقِ احادیث از زِنا هم بدتر استـ ، به هدفی مثبت مثلِ تخلیه روانی رسید. این منطق، آیا شبیهِ منطق هایِ زیر نیست:

سیگار میکشم با هدفِ آرامش!
خودئی میکنم با هدفِ تخلیه شهوت و نیفتادن در چاهِ زِنا!
به دخترِ عفیفِ فلان مسئولِ دُزد بتهتان میزنم تا پدرش سرنگون شود!
و. . 

❌ نجاست را با نجاست نمیتوان شُست. فشارِ روانی را باید نیایش و عبادت تخلیه کرد! شکوه‌هایی که از خلق داریم را در مناجات هایمان نزدِ خدا ببریم. این‌که خدا را گوشِ شنوا بدانیم، اینجا سخن گفتن با او ما را تخلیه میکند.

6️⃣ غیبت و فتنه!

❗️در جایی که دسترسی به افراد غیبت‌شده داریم و فتنه و کدورت بیشتری در حلالیت طلبیدن نیست، باید استحلال (طلب حلالیت) کرد. اما اگر دسترسی نداریم یا در حلالیت طلبیدن فتنه‌ای نهفته است و یا موجب اختلاف و ناراحتی می‌شود، در این صورت باید استغفار (طلب بخشش از خدا) کرد و نه استحلال و مثلا به نیابت از آن شخص، اعمالِ مستحبی انجام داد.


❓سوال: عدد چهل در اسلام، چه رازی دارد؟ ارتباط آن با اموات چیست؟  

ــــــــــــــــــ

پاسخ: قرآن در آیه‌ی پانزدهِ سوره‌ی احقاف از عددِ چهل بعنوانِ عددِ تکامل و بلوغ یا کرده: "إذا بلغ أشُدَّه و بلغ أربعینَ سنةً.". میقاتِ موسای نبی آن‌گاه به اتمام رسید که چهل شبانه روز سپری شد: "فتم میقاتُ ربِّه إربعین لیلة". 

➕ در روایاتِ ما آمده که هر کس چهل روز لقمه‌ی حلال بخورد، دلش نورانی می‌شود. رسول اکرم در چهل سالگی، مبعوث شدند. چهل شبانه روز از حضرت خدیجه جدا شدند و به اعتکاف مشغول شدند تا حضرت زهرا متولد شد. 

رسولِ خدا می‌فرماید هرکس چهل روز خود را برای خدا خالص کند، چشمه‌های حکمت از قلب، بر زبانش جاری می‌شود: "مَن أخلَصَ لِلّهِ أربَعینَ صَباحا ظَهَرَت یَنابیعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ". صندوقچه‌ی دل و روح، گنجینه‌ی حکمت‌های الهی است. این صندوق، آن‌گاه باز می‌شود و بر زبان جاری می‌گردد که چهل روز به طاعتِ خدا و ترکِ معصیت مشغول باشد. 

☝️ شیخ عباس قمی [صاحب کتاب مفاتیح الجنان] می‌گوید من این حدیث را امتحان کرده و 40 روز دقت کردم که اصلا گناهی انجام ندهم. 40 روز به پایان رسید و گفتم بروم وادی السلام نجف، فاتحه‌ای بخوانم دیدم نعشی را می‌آورند که فریاد می‌زند که مرا کجا می‌برید؟ در حالی که افراد تشییع کننده فریاد او را نمی‌شنیدند ولی من می‌شنیدم.

✅ بزرگانِ دین مبتنی بر آیات و روایاتِ فوق بر این باورند که چلّه، استعدادهایِ درونی انسان را به فعلیت می‌رساند. به قولِ عامیانه‌اش، چلّه موجبِ شکفته شدنِ استعدادهایِ معنویِ انسان می‌شود. 

چهل، عددِ تثبیت است. برای نهادینه سازیِ یک صفتِ خوب یا بد، انجامِ چهل روزه آن باعث میشود عملِ مزبور در وجودِ انسان، تبدیل به عادت و ملکه شود. 

در مسئله عُمر هم عددِ چهل از این جهت مهم است که چهل سالگی زمانِ تثبیتِ شخصیت است. کسی که تا 40 خود را اصلاح کرده باشد یعنی در سراشیبیِ سعادت قرار گرفته. اما کسی که تا 40 جوارح و جوانحِ خود را تربیت نکرده، بعد از 40 کار بر او سخت می‌شود. 

✍️ حتی در مباحثِ تربیتی این را داریم که والدین تا 40 سالگیِ فرزند باید حمایت‌هایِ مراقبتی، تربیتی و هدایتی شان را نسبت به فرزند داشته باشند. پس از چهل اگر سر به راه نشد، دیگر نمی‌توان او را به این راحتی ها، به راهِ هدایت رهنمون کرد.

در موردِ چهلمِ اموات؛ نه تنها چهلم که حتی در مورد سوم و هفتم و سالگردِ متوفی نیز سفارش‌ خاصی از طرف‌ معصومین‌ وارد نشده است. این مراسمات، نوعی تجلیلِ عُرفی از درگذشتگان است که شرع مقدس با آن مخالفتی نکرده. تجلیل از مقام درگذشتگان و انجام خیرات و مبرّات به نیابت از آنان در هر حال و ساعت و روزی مطلوبِ خداست. 

⛔️ ادعایِ جدا شدنِ سرِ میت در شبِ چهلم نیز خرافاتی بیش نیست. کم کردنِ تعدادِ فرزندان از عددِ چهل برای تعیینِ روزِ چهلمِ میت نیز یک اقدامِ بی منطق است. فرض کنید یک میت از چهار همسرش، 11 فرزند و مجموعا 44 فرزند دارد! اگر 44 را از چلّه کم کنیم، می‌شود منفیِ چهار!! یعنی چهار روز قبل از وفاتَش باید برایش مراسم بگیریم؟! 

➕ حتی در بینِ اهلبیت هم فقط و فقط در موردِ امام حسین، برگزاریِ مراسم اربعین (چهلم) توصیه شده است و لا غیر.

 


زینب آمد.
زینب در باران آمد.
اما ای کاش این بار باران نمی‌آمد!
بارانِ تیر و نیزه و شمشیر؛
و در شهر شام، باران سنگ.
بارانی بی‌طراوت و خشک!
آن‌قدر باران آمد که خون جاری شد.
اطفال حسین سیراب شدند.
و لنگر هستی امام زین العباد، بیمارتر شدند.

اما باز باران می‌آمد.
باران ناسزاهای شامیان؛
و نگاه پر ترحم دخترکانِ سنگ به دست.
به چهره‌ی معصوم دخترک سه ساله‌ی یتیم.
که از گوش بی‌گوشواره‌اش خون می‌چکید.
و نگاهش به دخترکانی بود که دستشان به دست بابایشان گره خورده بود.

الشام.
الشام.
الشام.
این پژواک، آه بیماری است که اکنون لنگر هستی است.
آن‌گاه که شام را با همه‌ی سختیش به دوش بیمار خود می‌کشید.
و زینب، دوشادوش امام پیش می‌رود.
نگو زینببگو کوه.بگو دریابگو آسمان‌.
آخر تو چه دل استواری داری زینب!
که در دریای غم‌ها ندای آسمانی ما "رَأیْتُ إلّا جَمیلا" سر می‌دهی؟!
تفسیر "زُبَرُ الْحَدید" را در تو یافتم زینب
"المؤمن کالجبل الراسخ" را نیز

باز باران آمد
اما این بار بی ترانه
زیر سقف کاخ یزید پلید
و آن سوی‌تر سری به نورانیت قرص ماه.
در تشتی پر از خون.
کنار بساط خمور و فجور.
و کعب نی بر لب و دندان.
چه قدر آشنا است این سر؛
خدا کند که نباشد برادر زینب!
به یکباره لرزید، کاخ یزید.
صدای حیدر در حنجره‌ی زینب
تداعی کرد احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه را
و دقائقی بعد خرابه‌ی شام
سلام علی قلب زینب الصبور


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

hhhhhy روان شناسی برای همه ابوالقاسم کریمی(Abolghasem Karimi) دانلود کتاب متون روان شناسی لیندا لیل همراه ترجمه ساخت اپلیکیشن اجاره سند برای آزادی زندانی . اجاره سند برای دادگاه . اجاره وثیقه کتابخانه یاس داستان و رمان shaparakwash.com Steghlal news